loading...
بهترین بهترین ها باشگاه پادشاه و پرنسس
آخرین ارسال های انجمن
kingboy بازدید : 97 نظرات (1)

دو تا خانوم داشتن با خاطرات لاغریشون واسه هم افه میومدن. اولی می گه من اونقدر لاغر بودم که وقتی می رفتم حموم مامانم با یه چیزی روی چاه رو می پوشوند تا من توی چاه نیفتم. دومی می گه این که چیزی نیست، من یه بار یه آلبالو رو با هسته قورت دادم، همه ی فامیلامون می گفتن اوا زری خانوم چند ماهه حامله ای؟!

 

 

ادامه مطلب

براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط serj در تاریخ 1348/10/11 و 20:48 دقیقه ارسال شده است

سلام واقعا توپ بود خیلی خندیدم بخصوص بسیجیه وهمه دادا خیلی میخوامتشکلکشکلکشکلک
پاسخ : سلام خوشحالم که خوشتون اومده پایدار باشی


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 343
  • کل نظرات : 137
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 40
  • آی پی امروز : 94
  • آی پی دیروز : 88
  • بازدید امروز : 105
  • باردید دیروز : 95
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 233
  • بازدید ماه : 213
  • بازدید سال : 1,723
  • بازدید کلی : 65,253